جدول جو
جدول جو

معنی دلیل جستن - جستجوی لغت در جدول جو

دلیل جستن
(زَ دَ)
در پی دلیل برآمدن. استدلال، راهنما جستن. راهبر جستن. بلد راه طلبیدن:
سوءالت صوابست و فعلت جمیل
به منزل رسد هرکه جوید دلیل.
سعدی
لغت نامه دهخدا
دلیل جستن
در پی دلیل برآمدن استدلال
تصویری از دلیل جستن
تصویر دلیل جستن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دخیل بستن
تصویر دخیل بستن
بستن بندی به ضریح یکی از امامان هنگام دخیل شدن و مراد خواستن
فرهنگ فارسی عمید
(پَ دَ)
پاره و کهنه به پنجرۀ ضریحی به نیت برآمدن حاجتی گره بستن. خرقه به ضریحی یا درخت نظرکرده ای یا سقاخانه ای برای برآمدن حاجتی گره زدن
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
دلجویی کردن. دلداری دادن. استمالت:
از آن می خورد و زآن گل بوی برداشت
پی دل جستن دلجوی برداشت.
نظامی.
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجویست
سخن بگو که کلامت لطیف و موزونست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
نیار بستن رشته بستن تکه پارچه یا ریسمانی را بر جایگاه یا درختی اشویی بستن بستن بندی بضریح یکی از بقاع متبرکه بر آورده شدن حاجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل جستن
تصویر دل جستن
دلجوئی و استمالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخیل بستن
تصویر دخیل بستن
((~. بَ تَ))
بستن بندی به ضریح یکی از بقاع متبرکه به منظور برآورده شدن حاجت
فرهنگ فارسی معین